یه ازدواج گاهی میتونه سخت باشه گاهی بعضی فکر میکنن یه ازدواج رو میتونن درک کنن به خودشون بگن بله این ازدواج هست . گاهی فکر میکنن با وارد شدن به یه زندگی یه ازدواج داشتن بعضی هم نه خودشون رو تونستن درک کنن نه میتونن فردی رو درک کنن صرفا اومدن یه کاری انجام بدن و اسم ازدواج به خودش بگیره
یه دوستی میتونه یه ازدواج باشه . یه بودن یه احساس دو نفر . خوبی محبت ها بودن ادم ها کنار هم میتونه یه ازدواج باشه. ازدواج به صرف کلمه این نیست که ادم هایی در کنار هم قرار بگیرن و احساس کنن قراره با بودن در کنار هم به هم زنجیر بشن با هم در یه جور مشکل تنیده بشن ازدواج میتونه یه با هم بودن باشه . ازدواج میتونه یه دقت باشه . ازدواج میتونه یه انتخاب باشه . ازدواج میتونه یه نگرش مثبت باشه . ازدواج میتونه یه احساس و تفاهم باشه دو نفر در کنار هم هستند . ازدواج به این نیست شما تصور کنی که اومدی باید به دیگران بگی که عروس شدی یا داماد شدی یا متاهل شدی یا کسی اومدی در کنار شما قرار گرفته این زن یا شوهر شماست . هم اینکه در کنار یه فردی اون احساس خوب رو دارید حالا دوست شماست . زنه شماست همسر شماست . شریک شماست . این میتونه همون ازدواج باشه . یه زندگی تا اندازه میتونه با مزه و تا اندازه میتونه با معنی و یه ازدواج تا اندازه میتونه با نگاه حسی باشه که شما فکر کنی میتونی بگی چی از یه زندگی میدونی در نهایت شما به خودت نگاه میکنی خودت رو چطور شناختی . خودت رو چطور درک کردی به خودت میای میگی زندگی همینه . ازدواج همینه میخوای بگی دونستی خودت رو فهمیدی خودت رو میای میگی میشناسی خودت رو میدونی خودت رو . شما چه نگاهی داری . چه حسی داری چطور فکر میکنی . تا چه اندازه میتونی اون حس و اون احساس رو اون باور رو به خودت بدونی و برسونی و بگی و در نهایت بگی همین بوده و چطور شما میخوای بگی بله فهمیدم این نگاه همونه و اون دقت همونه و در نهایت بگی بله این همون وضعیت هست شما میتونی در یه نگاه در یه لحظه به اون چیزی که دنبالشی توجه کنی و درکش کنی و بگی همه این توجه ها رو شما داشتی و میخواستی و بفهمی و بگی درک کردی و بگی این درسته و این چطور میتونه همه اون احساس ها رو در خودت داشته باشی و بگی متوجه شدی و حالا از بودن اون خوبی ها شما دنباله چی میگردی به نظر چی میخوای . چطور میخوای باشه و حالا این همه احساس ها رو درک کردی دنبال چی میگردی و به نظر چطور میخوای بدونی یه حس و احساس چطور میتونه هر جایی از اون زندگی همراهی کنه . کسی رو وقتی شما اومدی یه شناخت و یه احساس رو دونستی و به خودت مربوط کردی و بیای بگی بله میدونم و در نهایت کجای اون داستان هستی . چطور میتونی بگی خودت بودی و بگی نه این اشتباهات یا بی دقتی ها بوده و در نهایت شما کی هستی و کجا و چطور میتونی به خودت بیای و بگی این درستی ها رو میفهمی و میدونی و میشناسی باید یه نگاه رو دید تا کجا میتونه همراه یه ادم و خوبی هاش باشه و یه حس رو دید و فهمید چطور میشه اون نگاه رو داشتو ادامه داد و به نظر میرسه بعضی میفهمن و اون نگاه رو دارن و بعضی فکر میکنن دوست دارن مطلبی و حسی و باوری داشته باشن و بعضی به نظر میاد که اون نگاه ها به نظر میاد کافی نیست .
ازدواج اینجوری نیست شما فقط دنبال مطلب گذاری باشی
بعضی مطالب نشون میده شما چطور فکر میکنی یه حرکت ممکنه برای شما خیلی دور از حس باشه ممکنه برای کسی معنی بگیره
شاید گاهی یکی فکر کنه از گفتن یه سری احساس ها و پرحرفی دنبال چیزی میگرده و گاهی ممکنه یکی فکر کنه یه معنی داره و گاهی ممکنه یکی فکر کنه بی معنی هست و گاهی ممکنه یکی فکر کنه میدونه و گاهی ممکنه یکی فکر کنه همین هست و گاهی ممکنه یکی فکر کنه از این احساس و اندیشه دنبال چیزی هست و به نظر میرسه گاهی بعضی میدونن چی مناسب هست برای هر گفتگو و احساس و چطور میشه اون گفتگو و احساس رو جوری به اون ادم و اون پیام رو رسوند که شما فکر کنی خودت گفتی و به خودت بگی تا همین اندازه میدونم و از اون گفتگو شما دنباله چی هستی و در نهایت تا چه اندازه میتونی بگی خودت رو شناختی و فهمیدی . شما اومدی یه دقتی داشتی یه حسی و یه احساسی و حالا میخوای اون بودن و اون خوبی رو جوری در جایی جای بدی که بگی متوجه شدم و با اون خوبی ها بودن ها دنباله چی هستی و در نهایت میخوای بدونی چه نکته ای و چه حسی و چه ویژگی و این ویژگی و حس چطور میتونه یه حس و احساس رو مربوط بهت نگه داره و به خودت بگی همین هست . به نظر میرسه این شما هستی میدونی و به نظر میرسه این شما هستی که اون حس رو داری و به نظر میرسه با همه این خوبی ها میتونی به خودت بگی که همه این احساس ها در جایی شما بهش توجه داری میتونه و میشه گفت که اون حس میتونه و ممکنه درست باشه . تا چه اندازه و تا کجا و برای چه خوبی هایی و به خودت بگی همین ها رو گفتی و پرسیدی و اون مطلب و اون حس و اون نکته و اون احساس چطور میتونه بیانگر اون خوبی ها باشه که شما بگی و بدونی از خودت پرسیدی و حالا داری به خودت نگاه میکنی و چطور میشه گفت و چطور اومدی دیدی و در نهایت داری با خودت به اون احساس ها نگاه میکنی . همه این احساس ها این بود . همه این دقت ها این بود . واقعا لازمه این نوع نگاه و در نهایت شما چی میدونی از اون حس و احساس و با خود بودن و شما چی میدونی از یه نگاهی که میتونه معنی بگیره یا دور از حس و معنی باشه . شما میدونی . شما خوب میدونی و شما متوجه شدی و حالا از این همه حس ها شما چی میخواستی . اون حس رو که میخواستی
نوشته : تارا ردفورد
منبع مطلب : هددبر
دوست دارید بدونید چه کسی این مطلب هددبر رو نوشته باهاش دوست اشنا ازدواج کنید یا برای شما دوست دارید بنویسه برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک اگهی به هددبر برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک ثبت نام نویسندگان برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک ارتباط با کاملیا برای مشاهده اینجا کلیک کنید