بعضی اوقات ادما به خودشون نگاه میکنن توی زندگی دنبال چی بودم زندگی که میخواستیم واقعا همینه که فقط تلخ کامی های توش پیدا باشه هیچ معنی واقعا این زندگی ها نداره از خودم میپرسیدم اره از خودمون اره متن همینه از خودمون میپرسیدم که زندگی همینه یا دنبال چی بودیم یا نگاه میککنیم واقعا از هیچی سر در نمیاریم چی میخواستیم از اون همه زیبایی ها و شناخت ها و اون احساس ها و خوبی ها دنبال چی بودیم از خودمون میپرسیدیم و اون احساس ها چی بود اون نکته ها چی بود اون دقت ها چی بود و از خودمون میپرسیدیم که اون نیاز ها و مطالب چطور میتونست مرتفع بشه اون کوتاه گویی ها چی بودن اون احساس ها چی بودن و اون خوبی ها چی میخواستن و اون نیاز ها چطور میتونست تامین بشه از همه احساس هامون گفتیم و به نظر خوب میرسید و نیم نگاهی به اون عواطف کردیم و اون احساس هایی که وجود نداشت و به نظر میرسید لقد مال شده به نظر هیچ احساسی نبودن که به کسی و جایی تعلق خاطری داشته باشن به نظر از ما چی میخواستن به نظر چه چیزی رو داشتن به ما نشون بدن و به نظر برای چی میتونستن باشن اون گفتگو ها اون سلامتی ها اون احساس ها اون افتخار ها اون نکته ها اون مطالب اون ویژگی ها اون احساس هایی که هیچ جایی و هیچ کسی و جایی و حسی رو نمی رسوندن
از خودمون میپرسیدیم واقعا اینها رو میخواستیم از خودمون میپرسیدیم واقعا اینها رو به خودمون میگفتیم اون تردید ها حالا بعضی فکر میکنن با اون احساس هایی که از خودشون میارن داخل یک احساسی از زندگی میتونن همه چیز رو در مورد خودشون و احساس هاشون گفته باشن ولی خب ما باز به خودمون نگاه میکنیم باز هیچ حسی و هیچ احساسی انگار به هم نداریم از خودمون میپرسیم ما کی بودیم و چی میخواستیم از هم و برای چی کنار هم قرار گرفتیم و از اون همه احساس خوبی در کنار ادم هایی که معنیش رو نمیدونستن چی میخواستیم از اون همه احساس اندوه در کنار ادم هایی که حتی حسرت کلمه هاتون رو هم درک نمیکردن چی میخواستیم
به خودمون نگاه میکردیم بازم این ما بودیم که نگاه میکردیم به نظر خوبه یا بد نمیدونیم از چی میخواییم صحبت کنیم وقتی فقط تلخ کامی ها رو میشد داخل هر جایی از اون احساس ها دید و چه تلخ که همه اونها خواب و خیالاتی بود که هیچ معنی نداشتن و باید همونطور به شکل خواب و خیال میبودن و اون احساس ها رو داشتیم و به نظر میرسید اون خوبی ها ماله ماست اون چیزهای خوب ممکنه یک روزی سمت ما بیان و نگاه میکردیم و به دقت بررسی و به دقت نگاه که میکردیم فقطیک خواب انگار بودن و چیزی بالاتر و بیشتر از حسرت یک خواب نبودن به خودمون نگاه میکردیم چی میخواییم اون همه احساس از خودمون نگاه میکردیم به خودمون نگاه میکردیم اون احساس ها چیه میگه واقعا هم همین طور که همه احساس ها رو باید اورد توی هر نگاهی و اونها رو دید که واقعا شما دنبال چی میگردی از مطرح کردن اون احساس ها ایا دلت برای اون چیزها تنگ شده دقیقا زندگی هم همینه وقتی چیزی رو که نداری حسرتش رو میخوری و دلت میخواد و وقتی بهش رسیدی دیگه نمیخوای اونها رو داشته باشی و اوردن اون احساس ها و خواستن ها همون دل خواست ها و دل خواهی هاست که بعد همه اینها میتونه برای هر ادمی مشکلاتی به تبع داشته باشه که باید خوب دقت کرد که اون احساس ها چیا هستن و نه اینکه ما احساس هامون رو از هم پنهان بکنیم این رو نشون بدیم همدیگرو دوست داریم خوبی هامون رو نشون هم بدیم احساس هامون هم چکیده باشه نه فقط به اون احساس چکیده بودن مطلب توجهی کرده باشیم زندگی هامون هم چکیده و با ارزش و ارزش بررسی و دیدن ها باشه و بتونه خوبی هامون رو به هم برسونیم و نشون و نمایش بدیم بله ایشون خودش رو خوب میدونست و ایشون یک خوب دیگس میون همه خوب ها.
پنچری خودشو تو متن نمیتونست نشون بده اصلا نمیتونست چیزی رو نشون نده همونجوری خیره شده بود به نوشته ها واقعا اینها لازم بود گفتنش که نمیدونی میخوای چیکار بکنی بله همه اینها همه دختر ها و همه پسرها اینو میدونن و همه نکته ها و همه احساس ها اینو میدونن که میخوان چیکار بکنن شما باز سکوت کردی و نمیدونی میخوای چیکار بکنی .
اون یه عالمه حرف داشت اما نمیدونست کدوم اون حرفا حرفای خودشه اون یه عالمه احساس داشت نمیدونست کدوم اونها نکته ها و محبت های خودشه اون یه عالمه نکته و احساس داشت در لابلای هر متنی و نکته ای اون چیزی که جالبه بله خیلی جالبه اون چیزی که جالب بود رو نمیتونست و نمیدونست کدومه و به نظر اصلا راضی کننده نبود اون هیچ احساسی نداشت اون ترسیده بود از اون همه احساس اون میدونست کهخ اون خوبی هایی که دنبالشه هرگز سراغش نمیاد اون احساس های خوبی که دنبالش بود و یا اینجوری بگم خوبی هایی که به دنبال این بودن لا به لای انواع کلمات تلخی که هرگز نچشیده بود گم شده بود به نظر میرسید در مورد تلخی هم هیچی نمیدونست به نظر میرسید در مورد نوشته های خودش هم اون جاهایی که فکر میکرد هر جایی اون نکته ها که داره جای خالی تردید هاشو توجه میکنه داخل متن بله با شمام داری توجه میکنی به حرفام بله این همه اون چیزی بود که میتونست باشه و همه اون محبت ها و زیبایی هایی که هرگز راهی به جایی نمیبرد و هرگز راهی و ارزش برای بودن ها و بررسی ها نمیزاشتن چه خوب بود اگر همه اون گفتار ها و کلمات رو میتونست به خوبی به گفتارو نوشتار در بیاره و از احساس هایی بگه که تلخ کامی های اون کاملا مشخص بود از کجا سر در میارن اونم نکته های شماست توی همه جای اون نوشته هایی که هیچ کجا ارزش بودن و دیده شدن هم ندارند.
بذار متن همین شکلی باشه ما جای تو فکر میکنیم به حرفات
نوشته : تارا ردفورد
منبع مطلب : هددبر
دوست دارید بدونید چه کسی این مطلب هددبر رو نوشته باهاش دوست اشنا ازدواج کنید یا برای شما دوست دارید بنویسه برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک اگهی به هددبر برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک ثبت نام نویسندگان برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک ارتباط با کاملیا برای مشاهده اینجا کلیک کنید