به نظر میرسید اون هیچی نمیدونست جز اون احساس هایی که از خودش هم خوشنود نبود و بی معنی میرسید به نظر میرسید اون نمیتونست اونجوری که باید اون احساس ها رو از خودش جدا بدونه و به نظر میرسید اون چیزی نمیخواست جز پنهان شدنش در لا به لای کلمات به نظر میرسید این چیزی نبود که اون میتونست خودشو از اون بدونه و به نظر میرسید که این نکته جایی نبود که بتونه اون ادم رو از خودش به درون اون راهای حسی و احساسی و جمله بندی های درست بکوشنه به نظر میرسید همه اینه ها رو میدونستن و به نظر میرسید که اون نکته ها رو دیده بودن و چرا که اون احساس ها رو میشد در هر جایی دید و به رشته تحریر در اورد و اون نکته ها چی بودن و چی میتونست باشه و چرا باید اون نکته ها اونطور که هست به نظر برسن و اون دقت ها چی بودن و اون خواستگاها چطور میتونست باشه و اون اندازه و اون نکته و اون مطالب چطور میتونست خودشو به اون خوبی ها معطوف بکنه و اون مطالب و نکته ها چطور میتونست اونقدر جالب توجه و یا فارق از اون بار معنا دار به نظر بی ارزش و به نظر بی فایده برسن به نظر میرسید اون ادم ها جایی برای دیدن و احساسی برای گفتن و نگاهی برای بودن و جایی برای توجه کردن و اون احساس ها چی میتونست باشه اون هم هدردسر هایی که ادم ها داشتن از خودشون به چی و چه نکته هایی میخواستن برسن و اون همه نکته هایی که باید به خوبی در هر جایی از زندگی هایی که به خوبی میتونست به زیبایی چیده و دیده بشه اما تلخ به نظر نمیرسید چی باعث میشد که اون تلخ کامی ها اونقدر بی رنجش و بی حس باشن و چطور اون نکته ها میتونست تا اون اندازهزشت و بی تعبیر و اون نکته ها تا چه اندازه میشد بی احساس و بی حس و بی تعبیر و بی احساس و دردسر به نظر برسن و چرا باید اون همه نکته ها رو بی احساس به زبون می اورد و چرا باید اون قواعد اونطور که لازم هست به احساس و نکته و هم اورد و زیبایی در بیاد و چه خوبه ما به همه اون نکته ها در کنار هم به خوبی توجه کنیم و احساس هایی که جا گذاشتیم از خودمون بدونیم و بپرسیم و دنبال چه چیزها و راز هایی در زندگی هامون بودیم و از خودمون و اون احساس ها چی میخواییم و میخواستیم و از خودمون بپرسیم که چرا بعضی نکته هایی بی پرسش و بی جاذبه اومدند در کنار هم و اون نکته ها چی میتونست باشه و چه خوبه همه اون هم اورد خواهی ها رو از خودمون بدونیم و اون نکته ها رو در جایی که لازمه بتونیم جای بدیم .
تلخ کامی ایشون در گفتار هاش پیدا بود و نکته هایی که نادیده گرفته بود حالا میتونست به خوبی از کنار اون حالت ها و اون نکته ها ببینه که در راهی میرفت و ادم هایی در کنارش اومدند و فکر میکرد که اون ادم ها در حالتی از فهمی گره خوردند اما هیچ نکته و راهی و مطلبی و جایی به جایی که میخواستن نداشتن و چه تلخ بود اون نکته ها رو به میون اورد و اون احساس ها رو در جایی به جایی و از نکته ای به جایی که احساسی در خودش نمیتونست داشته باشه و چه خوبه که همه اون نکته های جالب توجه رو از خودمون بدونیم و به خوبی از خودمون بپرسیم که از اون زندگی هایی که فاقد هیچ احساسی هستن چی میخواستیم و دنبال چه راهایی بودیم برای خوبی هایی که پایانی ندارند .
به نظر میرسید که اون مطالب کهنه رو دیده بود و به نظر میرسید که اون راها رو در نظر گرفته بود و به نظر میرسید که اون مطالب از جایی سر در می اوردن که راهی جز جایی که باید میرفتن نداشتن احساس هایی که پایمال شده بود و زیبایی هایی که نادیده گرفته شده بود و خوبی هایی که از هیچ جایی سر در نمی اورد و خوبی هایی که از هم جدا و از هر جایی و حسی جدا و بی حس و بی معنی بی دقت و بی اندازه زشت شده بود و خوبی هایی که هیچ معنایی نمیگرفتن از خوبی ها و چه خوب میتونست همه اون نکته ها باشه و همه اون نکته ها میتونست همه اون چیزهایی باشه که هیچ معنا و مغهومی و تلخ به نظر میرسیدن.
به نظر میرسد اون چیزهای که به بطالت گذرونده بود از سر هر حسی بهش به خوبی نکته بین توجه میکرد که اون احساس ها چه چیزهایی هستن و چه بهتر میتونست اون بر اورد ها رو به خوبی به نکته ها و دقت ها نگاه کنه و اون زیبایی ها رو بتونه از خودش بدونه و اون احساس ها رو بخواد به چیزی و جایی و حسی مرتبط بدونه و اون نکته ها چی بودند و چرا باید اون همه زیبایی در نکته ها رو ازش خودش و تردید های خودش به میون می اورد اون کلمات خودشو میدونست اون نکته های خودشو میدونست اون احساس های گم شده در زیبایی شکل های خودشو میدونست اون میدونست که در جایی که نکته هایی اتفاق افتاده و اون قواعدی که به شکلی بد تردید امیزبه شکل تغییراتی از هم گسسته شدند و حالا اون جایی هست که هیچ احساسی از اون درد ها به جایی نمیبرد به نظر ناکافی میرسید و به نظر فاقد ارزش معنایی کافی بود و اون هیچ جایی نداشت که به اون نکته ها و تمایز های اونها به خوبی توجه بکنه به نظر میرسید که اون از همه اون نکته ها وا مونده و دور شده بود چیزی که اون میخواست این اون چیزی نبود که میخواست در همه جای اون همه راهایی که در اون دنبال نکته هایی برای چیزی توجه میکرد ببینه اون چیزهایی که زشتی های تلخی هایی رو میرسوندن و اون احساس هایی که فقط میتونست احساس های تلخ در کلیدی جمله رو به خودش برسونه .
بعد از نبود هیچ احساسی توی اون متن ها اون به خودش نگاه میکرد ایا این چیزی بود که دنبالش میگشت این همون حسی بود که میخواست به هر کسی و دوستی و احساسی از خودش بگه که این شما بودید که باعث اون همه زشتی ها و نیستی ها و تلخی ها شدید به خوبی به خودش نگاه میکرد و از خودش میپرسید چی باعث میشد
تلخ کامی های اونها مشخص بود و بی تردید کاملا یک تلخ کامی به نظر میرسید و وان جایی و حسی و احساسی به نظر میرسید به جایی و کسی و چیزی محدود نمیشد و مشخص هم نبود از کجا میتونست و میشد سر در بیاره به خوبی از همه حکایت ها شنیده بود و به خوبی از همه تلخ کامی ها نگاه کرده بود اون نگاه تلخ خودشو از کلمه و سطر ها برداشت و به خودش خیره شد
اح همه حرفاتو زدی به نظر کافیه و میتونی بری استراحت کنی به نظر کافی نمیاد همه اون احساس هایی که پنهان کردی به نظر زشت و ناکافی میاد و به نظر فاقد معنی ارزش و اعتبار کافیه و به نظر میرسه خوب به همه متن ها و نکته ها توجه کردی اما اصل قزیه رو توجه نکردی که اون احساس اون روز در اون سطر خاص در کنار اون سطر های دیگه اون چی میخواست جز توجه و حضور بیشتر شما و از اون نکته ها و خوبی ها و اون بافت های زیبا دنبال چی بود و به چه میخواستن و اون نکته ها رو دیدن و اون زیبایی شناسی ها رو در کلمه هایی دیدن و چه خوب که اون نکته ها به هر جایی خودشون رو رسوندن و اون احساس ها با خوبی هایی به خودشون گفتن و متن ها رو چشیدن و نکته ها رو از بر حفظ کردن و از هر جایی و احساسی به خوبی به جایی که میخواستن با نگاه های خیره گفت کافیه
اینجا جایی بود باید تسلیم میشد اما اون هیچ چیزی نمیدونست از اون حالت و از اون نکته و چرا میتونست همه اون تلخی ها رو ببینه که اون همون حد نهایی بود اگر قراره همه اون نکته ها دیده بشه و از بر بشه چرا ما باید اون رو در زندگی هامون به توجه در بیاریم چرا ما
چرا ما باید اون قواعد ساختاری زندگی رو از بر بکنیم که به نظر برای خودمون هم بی معنی میاد و چه خوبه اون ویژگی ها ور از خودمون بدونیم و اون نکته ها رو از جایی به جایی ببریم و اون قواعد رو به بررسی ها و نگاه ها و توجه ها معطوف بکنیم که دنبال چی بودیم و در نهایت این چیز همون جایی هست که قرار گرفتیم و این راه همونه و سر از جایی در میاره که باز همونجاست .
متن رو بذار و برو مابقیش من مراقبم
نوشته : تارا ردفورد
منبع مطلب : هددبر
دوست دارید بدونید چه کسی این مطلب هددبر رو نوشته باهاش دوست اشنا ازدواج کنید یا برای شما دوست دارید بنویسه برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک اگهی به هددبر برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک ثبت نام نویسندگان برای مشاهده اینجا کلیک کنید
لینک ارتباط با کاملیا برای مشاهده اینجا کلیک کنید